عبدالحمید بیات
1.انقلاب اسلامی با هدف «تعالی» عالم بشریت و در ادامه خط انبیای الهی شکل گرفت و در همان اوایل ظهور و بروز خود اهالی انقلاب را به سطح بالایی از تعالی فکری و اعتقادی رساند. ظهور انسان هایی که تمام شئون زندگی خود را در نسبت با ولایت تعریف می کردند و حب و بغضشان نسبت به هر فرد براساس رابطه او با ولی خدا بود. اهالی انقلاب هرآنکه از ولایت فاصله گرفته را بدون در نظر گرفتن جایگاه مادی اش طرد می کردند. اینان افرادی حق پرست –و نه شخصیت پرست- بودند که براساس حدیث «إعرف الحق تعرف أهله» دو مرجع تقلید و رئیس جمهور زمان خود را بدون لحظه ای تردید به کناری نهادند.
2. شعار محوری حاکمان ایران در دهه هفتاد توسعه یا Development بود. شعاری که بسیاری در ابتدا آن را مساوی با مفهوم رشد در ادبیات اسلامی می پنداشتند. اما به مرور زمان مشخص شد توسعه نه تنها معنای رشد نمی دهد بلکه در مواردی در خلاف جهت رشد و تعالی انسان هاست؛ و دقیقا به همین دلیل بود که ولی امر مسلمین دوران توسعه را دوره «بازسازی» و نه سازندگی می نامیدند. هر چند که برخی نیز فریب ظاهر این شعار را خوردند و در لابلای چرخ دنده های توسعه از حقیقت انقلاب غافل شدند.
3. تفاوت اساسی میان حاکمیت اسلام و طاغوت در اطاعت از ولی خدا و ولی شیطان است. مومنین تحت ولایت ولی خدا حق را شناخته و براساس آن سایرین را می سنجد. هر آنکه با «ولایت» بود اهل حق است؛ و سایرین هر که باشند و هر سابقه ای که داشته باشند اگر خارج از امر ولی عمل کنند از دایره اهل حق خارج می شوند. چه بسیارند کسانی که در صدر اسلام نمادهایی از حقیقت بودند اما پس از مدتی دچار انحراف گشتند و شدند آنچه شدند.
4. امروز انقلاب اسلامی در آغاز دهه چهارم خود با کسانی مواجه شده است که خود را افرادی انقلابی و از اهالی انقلاب می دانند اما در حقیقت میان سبک حیات و حب و بغضشان و انقلاب اسلامی فاصله ای بس عظیم وجود دارد. اینان فرزندان توسعه ای هستند که ارتباطشان با ولایت و معیار حق تضعیف شده و سوابق انقلابی عده ای آنان را فریفته خویش کرده است. اینان دیگر همانند دهه 60 نمی توانند منحرفین از ولایت را طرد کنند هر چند که منحرفین نه مجتهد باشند و نه مرجع تقلید. اما فرزندان و اهالی انقلاب تمامی امور را با معیار ولایت می سنجند و در راه حق و حقیقت لحظه ای دچار شک و تردید نمی شوند.
2. شعار محوری حاکمان ایران در دهه هفتاد توسعه یا Development بود. شعاری که بسیاری در ابتدا آن را مساوی با مفهوم رشد در ادبیات اسلامی می پنداشتند. اما به مرور زمان مشخص شد توسعه نه تنها معنای رشد نمی دهد بلکه در مواردی در خلاف جهت رشد و تعالی انسان هاست؛ و دقیقا به همین دلیل بود که ولی امر مسلمین دوران توسعه را دوره «بازسازی» و نه سازندگی می نامیدند. هر چند که برخی نیز فریب ظاهر این شعار را خوردند و در لابلای چرخ دنده های توسعه از حقیقت انقلاب غافل شدند.
3. تفاوت اساسی میان حاکمیت اسلام و طاغوت در اطاعت از ولی خدا و ولی شیطان است. مومنین تحت ولایت ولی خدا حق را شناخته و براساس آن سایرین را می سنجد. هر آنکه با «ولایت» بود اهل حق است؛ و سایرین هر که باشند و هر سابقه ای که داشته باشند اگر خارج از امر ولی عمل کنند از دایره اهل حق خارج می شوند. چه بسیارند کسانی که در صدر اسلام نمادهایی از حقیقت بودند اما پس از مدتی دچار انحراف گشتند و شدند آنچه شدند.
4. امروز انقلاب اسلامی در آغاز دهه چهارم خود با کسانی مواجه شده است که خود را افرادی انقلابی و از اهالی انقلاب می دانند اما در حقیقت میان سبک حیات و حب و بغضشان و انقلاب اسلامی فاصله ای بس عظیم وجود دارد. اینان فرزندان توسعه ای هستند که ارتباطشان با ولایت و معیار حق تضعیف شده و سوابق انقلابی عده ای آنان را فریفته خویش کرده است. اینان دیگر همانند دهه 60 نمی توانند منحرفین از ولایت را طرد کنند هر چند که منحرفین نه مجتهد باشند و نه مرجع تقلید. اما فرزندان و اهالی انقلاب تمامی امور را با معیار ولایت می سنجند و در راه حق و حقیقت لحظه ای دچار شک و تردید نمی شوند.